صدای انسان: نقد و بررسی فیلم کوتاه پدرو آلمودوار
نقد و بررسی The Human Voice ، فیلم کوتاه پدرو آلمودوار با بازی تیلدا سوینتون ، ارائه شده در جشنواره فیلم ونیز.
عصبانیت ، ناامیدی ، احساس رها شدن ، درد ، ناباوری. این احساسات غالب در صدای انسان است ، یک فیلم کوتاه به کارگردانی استاد پدرو آلمودوار ، که کاملاً روی شانه های یک تیلدا سوئینتون سرد ، شدید و در عین حال سرد مانند چند بار دیگر قرار دارد.
جدایی ، پایان یک رابطه ، همیشه یک لحظه بسیار دشوار است ، به ویژه برای کسانی که آن را رنج می برند ، مجبورند با احساس ناتوانی ، از دست دادن مواجه شوند ، که همیشه به احساس گناه مرتبط است ، به احساس گم شدن ، خیانت.
این کوتاه ، در نیمه راه آزمایش و تنگ دستی استاد اسپانیایی ، مطمئناً یک آزمایش جالب است ، یک بازی حساسیتی است که می خواهد از هر لحاظ بازی با همین نام توسط ژان کوکتوی بزرگ را ارتقا بخشد.
آنچه می بینیم کاملاً تئاتر نیست ، اما کاملاً سینما هم نیست و (بله ، ممکن است پوچ به نظر برسد) نیز قرار گرفتن در این دو کشور از نظر درصد یا سلطه واقعاً دشوار است.
صدای انسان یک کار mestizo است
با این حال ، قطعاً نمی توان گفت که او ، علی رغم آغاز مشکوکی که ایجاد می کند ، نسبت به احساس گریزان بودن بی تفاوت است ، اما او یک نیمه نژاد هنری است که در هر عکس مشخص می شود ، در صحنه نویسی فوق العاده و معمایی انتخاب شده توسط آنتکسون گومز ، مانند لباسهای زیبای سونیا گراند. وجود زنی که با دردی غیرقابل تسخیر دست و پنجه نرم می کند ، به دلیل اجتناب ناپذیری جدایی از او ، از معشوقش ، برای چهار سال زندگی مشترک ، که همراه با اطمینان های ساخته شده از دود خارج می شود ، کاملاً گمراه شده است.
کاری که در تضاد بین داخل و خارج ، بین رنگ های سرد و گرم ، بین ظاهر و واقعیت باشد ، مفرح ، متحرک و بیش از هر چیز همدلی بسیار زیادی نسبت به یک قهرمان داستان ایجاد می کند ، سوئینتون به او شکنندگی عظیم و در عین حال ظرفیت عظیمی می بخشد برای خودش بجنگد. مطمئناً ، صدای انسان نمایشی هوشمندانه و حساس از مرگ و تولد دوباره است که برای روح نشان دهنده خداحافظی است.
روندی بین حسرت ها و آینده
مراحل مختلف جدا شدن از احساسات کاملاً توسط فیلم نامه صدای انسان ارائه شده است: ناامیدی ، اضطراب ، درد تقریباً جسمی از دست دادن. سپس عصبانیت ، عدم پذیرش ، که به دنبال تلاش برای بهبودی ، به اشتراک گذاشتن خاطرات ، تصاویر ، صداها ، لحظات با آن معشوق است که کارگردان هرگز به ما نشان نمی دهد ، که فقط با واکنش های قهرمان داستان زندگی می کند. قهرمان اصلی که تظاهر می کند ، مبدل به لباس می شود ، تلاوت می کند ، سپس اعتراف می کند ، التماس می کند ، خواستار ... تا پایان ، به آتش پاک کننده ای که نمی تواند گذشته را محو کند اما می تواند یک جارو تمیز را ایجاد کند و سپس چیز دیگری را احیا کند.
همراه با او یک سگ ، سگ "او" که بعدا تبدیل به سگ "او" شد نیز رها شده و پر از درد بود ، اما سرانجام آماده شروع دوباره در کنار آن موجود عجیب و غیر قابل پیش بینی است که سرنوشت در کنار او قرار داده است . که آن را تبدیل به استعاره ای کامل برای آنچه زندگی است ، جستجوی ابدی برای یک شریک زندگی می کند ، که نباید بدنبال او جستجو شود بلکه مورد استقبال قرار گیرد. اما این ، حتی برای کوکتو ، داستان دیگری است.
- ۹۹/۰۷/۲۷